بغض تنهایی هام
جمعه 5 مهر 139217:35

 



کاش دفترخاطراتم چراغ جادوبود..
تاهروقت ازروی دلتنگی رویش دست میکشیدم،
توازدرونش باآرزوی من بیرون می آمدی..!


فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن است...

ازهمان آبهایی که خفه ات میکند...

ازهمان هایی که بایدساعتها سرفه کنی...

ازهمانهایی که بی اختیاراشک هایت راجاری میکند...

 

خیلی سخته به خاطر کسی که دوستش داری....

همه چیز رو از سر راهت خط بزنی!!!!

بعد بفهمی:خودت تو لیستی بودی ،

که اون به خاطر یکی دیگه خطت زده ...



یادم می آید گفته بودی:ساده و کوتاه
نویسی را دوست داری ...
تقدیم به تو …
ساده و کوتاه تنها همین ۲کلمه: برگرد ، غمگینم …

 

نوشت ” قمحا “… همه به او خندیدند..!!

 

گریستـــــــــــ

گفت به “غمها” یم نخندید که هر جور نوشته شود درد دارد…!

از تَـه به سر بخوان تا منِ آن روزها را بشناسی…!

 

گریه ی آخر شب هایم…انگار کافی نبوده …

این روز ها : اول صبح ها هم …

گریه می کنم …

 

شبی باران,شبی آتش ، شبی آیینه و سنگم

شبی از زندگی سیرم

شبی با مرگ میجنگم.

تو آتش میشوی بر خرمن تنهای احساسم...

تو را در هر نفس میبویم اما….

باز دلتنگم.

Mahsa
صفحه قبل 1 صفحه بعد